با امشب میان واژه ها انگار
درگیرم
من از این واژه های تلخ و تکراری
دلگیرم
شب رویا و کابوسش
تن تب دار و درمانش
طلوع صبح و بیداری
من و تکرار تنهایی
هوای تازه و نم دار
شکایت های بس غم دار
دل بی تاب یک عاشق
نوای ناله های دل
کبوترهای آزادش
رها،در اوج،بر بامش
من و این زورق تنها
تو و این ناخدایی ها
حضور تازه ی فانوس
و قلبم با غمت مأنوس
سخن از آرزوهایم
نهان در قلب ،رویایم
هوای دیدنت در دل
امید ِعاشق بیدل
دوباره بیقراریهای یک نامه
دوباره این من ِ درگیر یک ناله
و باز هم انتهای شب...
سکوت سرد و اجباری
خداحافظ
و دلداری
امیدم، بودن ِ فردا
بهانه
خواب و یک رویا
گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم.
گفتي اگه يه روز نبينمت مي ميرم، گفتم من فقط ناراحت مي شم.
گفتي من به جز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقاً من به خيلي ها فكر مي كنم.
گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم مي خواد طرف رو خفه كنم.
گفتي ...، گفتم... .
حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟
نه!
فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستش.
منم شبی به خاطره ها تبدیل می شوم، خط می خورم زهستی و تعطیل می شوم ، مرا به خاطره ها نه ، به خاطرت بسپار
حالا که میروی آهسته برو ...
هر قدمت دورتر ، نفسم تنگ تر ...
بگذار، چشمانم آهسته آهسته ندیدنت را بیاموزد....
خورشید برو اما بدان غروب رفتنت دلهای تبدار را متشنج می کند.
کاش تنهایی از تو یاد میگرفت و تنهام می گذاشت
کاش تو از تنهایی یاد میگرفتی و تنهام نمیذاشتی
کاش پرنده میدانست تا زمانی که پنچره باز است، فرصت پرواز دارد.
هر چی شعر عاشقونست من برای تو نوشتم
تو جهنم سوختم اما مینوشتم تو بهشتم
اگه عاشقونه گفتن عشق تو باعث شه
اگه مردم تو بدون چه کسی وارثه شه
روزی به تمام این بی قراری ها می خندی
و ساده از کنارشان می گذری"
این قشنگترین دروغی ست
که دیگران
برای آرام کردنت به تو می گویند ...!
تعداد صفحات : 4