امشب تنم خمیده و خوابم نمی برد
روزم به شب رسیده و خوابم نمی برد
از ابر پاره پاره غمهای بیشمار
یک قطره غم چکیده و خوابم نمیبرد
یا خواب من ز غصه به روحم رسیده است
یا از سرم پریده و خوابم نمیبرد
یا پشت چشم پنجره ی فولاد آسمان
آه تو را شنیده و خوابم نمیبرد
پیراهن عزیز مرا گرگ عاشقی
از رو به رو دریده و خوابم نمیبرد
صدها ستاره می شمرم تا دوباره باز
سر میزند سپیده و خوابم نمیبرد
فریاد میزنم که خدا بشنود چرا؟؟
من شانه ام خمیده و خوابم نمیبرد!!!
__________________
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت
کدهای اختصاصی